کتاب خرسی و باباش خرسی قایق سواری می کند

خرسی، با لباس ملوانی، گم شده بود و هیچ‌کس را نداشت که باهاش بازی کند. رفت توی فکر: «حالا چی کار کنم؟» فکر کرد و فکر کرد. بعد، نگاهش افتاد به لباس ملوانی‌اش و فهمید چه کار کند.

خرسی در کتاب «خرسی قایق سواری می کند!» با لباس ملوانی‌اش گم شده است و در فکر است که می‌تواند چه کارهایی بکند او به دریا می‌رود تا یک قایق برای خودش پیدا کند اما همهٔ قایق‌ها برای او بزرگ هستند. پس یک قایق کوچک برای خودش می‌سازد اما دریا هم برای خرسی بزرگ پس قایق‌اش را در یک دریاچه می‌اندازد و سوارش می‌شود اما هوا طوفانی می‌شود و قایق خرسی غرق می‌شود و خرسی شناکنان خودش را به ساحل می‌رساند. صبح دختری خرس را پیدا می‌کند. خرسی حالا پیدا شده و تصمیم می‌گیرد همان جان بماند.

کتاب خرسی و باباش خرسی قایق سواری می کند